دکتر نسرین مصفا، عضو هیات علمی دانشگاه تهران:
روابط بینالملل نیازمند سرمایه اجتماعی برای ساماندهی آن است / در روابط بینالملل، اعتماد ناشی از تعلق خاطر هنجاری و یا اراده و عمل برای حل مشکلات مشترک بشری است / تفسیر موسعتری از روابط بینالملل باید داشته باشیم
لیلا احمدی، کارشناس روابط عمومی، با موضوع «اعتماد و دوستی در روابط بینالملل» با دکتر نسرین مصفا گفتوگو کرده است.
- به عنوان اولین سوال، لطفاً بفرمائید منظور از سرمایههای اجتماعی در روابط بینالملل چیست و ابعاد مختلف آن را نام ببرید؟
به مانند همه بررسیها در رشته روابط بینالملل، تعریف و ابعاد آن بسته به نگاه کلان و روش مداقه ما دارد. به تبع آن، تعاریف مختلفی هم ارائه شده است. بهطور کلی، سرمایه اجتماعی برآیندی از اعمال و رفتارهای جمعی اثرگذار در روابط خرد و کلان است که میتواند منبعی برای ارتباط میان اجزا آن باشد. البته این مفهوم، باید در چهارچوب بینرشتهای نیز تبیین شود. برای من در مباحث همکاریهای بینالمللی و سازمانهای بینالمللی، سرمایه اجتماعی در بستر اعتماد و مشروعیت به تسهیل روابط میان دولتها به تحقق اهداف مشترک و یا کاهش تعارض میانجامد که پایه همکاریهای بینالمللی قرار میگیرد. البته باید بازیگران دیگر روابط بینالملل از جمله سازمانهای غیردولتی را نیز در نظر داشت.
در سالهای اخیر، تعریف دقیقتری از سرمایه اجتماعی در روابط بینالملل ارائه شده است. در این نظریات که مبتنی بر نظریات جامعهشناسی و متفکرین آن است، روابط بینالملل جاری به عرصههای مشخص و متمایزی برای اقدام اجتماعی تقسیم میشود که هر یک قواعد خود را دارند که آن قواعد، نسبت کنشگران با یکدیگر را مشخص میکند، درحالیکه با هم برای قدرت و نفوذ و جایگاه در رقابت هستند. جایگاه هر کنشگر در هر یک از این عرصهها، بسته به سرمایه مرتبط است و سرمایه به سه دسته اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تقسیم میشود. در این خوانش، سرمایه اجتماعی منابعی هستند که در نتیجه روابط نهادی و شبکهها حتی میتواند از کنشها و روابط معمول میان دولتها هم به وجود آید که میتواند شکلدهنده کارکرد قدرت و تعارض و روابط اجتماعی باشد. این برداشت در تضاد با آن قرائت معمول (به پیروی از رابرت پاتنام) است که تعهدات اخلاقی، ارزشهای اجتماعی (و اعتماد) و شبکههای اجتماعی را شکلدهنده سرمایه اجتماعی بهویژه در مباحث اقتصادی میداند.
- سرمایههای اجتماعی تا چه اندازه میتواند در ایجاد روابط بینالملل مؤثر باشد؟
پاسخ این سوال به دو مسئله بستگی دارد: اول اینکه چه قرائتی از سرمایههای اجتماعی داشته باشیم و دوم اینکه منظور از «ایجاد روابط بینالملل» چیست. به هر حال این روابط که مورد مطالعه رشته روابط بینالملل هستند، به ماهیت کنشها و نظم جهانی شکل میگیرند. در تاریخ روابط بینالملل، کنشگران همواره از راهبردهای مختلف برای شکلگیری به روابط قدرت و روابط اجتماعی، سیاستها، و نهادها و سازمانهای بینالمللی در جهت منافع و یا ارجحیتهای خویش استفاده کردهاند و سرمایه اجتماعی یکی از این مصادیق است. اگر به تاریخ تشکیل سازمانهای بینالمللی نگاهی داشته باشیم، نقش کنگرهها و کنفرانسها و فرایند چندجانبهگرایی هر یک، مهم و با استفاده و بهرهمندی از سرمایههای اجتماعی کنشگران جهت شکلدهی به یک نتیجه مطلوب بودهاند. سازمانهای بینالمللی که پس از جنگهای مخرب قرن بیستم، تشکیل شدند، از سرمایههای اجتماعی در زمان خود متأثر بودهاند. از اینرو، روابط بینالملل همواره نیازمند سرمایه اجتماعی برای ساماندهی آن است. باید توجه داشت که سرمایه اجتماعی تنها منحصر به دولتها نیست.
- در سالهای اخیر محققان روابط بینالملل اعتماد را بهعنوان عنصر مرکزی در فضای سیاسی به رسمیت شناختهاند، مهمترین نتیجه و تأثیر این اعتماد در روابط بینالملل چه میتواند باشد؟
در اینجا باز مسأله مهم تعریف ما از «اعتماد» و سطح تحلیل است. شاکله بنیادی و قرائت اولیه رشته روابط بینالملل که ملهم از واقعگرایان است، اساساً «اعتماد» در فضای بینالملل را سخت و دستنیافتنی میداند. نظریات متعددی هم متعاقب آن مطرحشده است. روی دیگر، آن است که اعتماد بین کنشگرانی همچون کارگزاران و دیپلماتها و رؤسای دولتها میتواند در پیشبرد برخی امور، سیاستها، مذاکرات، اهداف و یا هماهنگی مفید واقع شود که سطح تحلیل را به سطح فردی تغییر میدهد. بهطور کلی، بررسی وجود و وجوه و اهمیت و تأثیر اعتماد در روابط بینالملل باید با توجه به نسبی بودن مفاهیم اجتماعی و رابطه آن با ریشههای تاریخی، فرهنگی، هویتی و سیاسی ارتباط یابد. در مبحث همکاریهای بینالمللی، عمدتاً اعتماد ناشی از تعلقخاطر هنجاری و یا اراده و عمل برای حل مشکلات مشترک بشری مهم است. مسئله هویت در اینجا بسیار پراهمیت است. همچنین این سوالات نیز در ذهن متبادر باشد که در چه قالبی میتوان اعتماد کرد؟ اعتماد مورد پذیرش کدام است؟ و شاخصهای آن چیست؟
- اگر ممکن است درباره دوگانه دوستی و دشمنی در روابط بینالملل توضیح دهید؟
شاید اندیشیدن به تاریخ روابط بینالملل بدون عنایت به مفاهیم دوستی و دشمنی امکانپذیر نباشد. ولی تنها چند سالی است که مفهوم «دوستی» در این زمینه، طلب پژوهش بیشتر میکند و در دستور کار، قرار گرفته است، تا به تعریفی کلی و مطالعه نظاممند آن برسیم. مقاله ارزشمند سرکار خانم دکتر مشیرزاده در این رابطه با نگاه بومی تحلیل اشعار سعدی، یکی از این مصادیق است. توجه داشته باشیم که به نظر من، تعریف مشخصی از «دوستی» وجود ندارد، بلکه یک چهارچوب کلی برای تشخیص آن در حال توسعه است. این چهارچوب البته سابقهای فلسفی، نظری و تاریخی دارد. گرچه «دوستی» در زندگی فردی ملموس است، ولی با تسری مطالعه آن در سطح روابط بینالملل، توجه به هویت و مرز دوستی با دشمنی برجسته شده است. در قرون پیشین، «دوستی» در روابط بینالملل گاه از طریق ارتباطات میان خانوادههای سلطنتی و حکام پیش میرفت: ازدواج میان فرزندان خانوادههای اشراف، پادشاهان و حکمرانان مصداق آن است. هدف از «دوستی» تضمین بقا و پیشگیری از جنگ بود. به طور کلی، «دوستی» در روابط بینالملل در رابطه میان افراد، یا مرز های هویتی دولتها و کنشگران و یا یکی از پیشزمینههای حصول یک امر مطلوب تبلور پیدا مینماید.
- برداشت فرهنگهای مختلف از دوستی تا چه حد میتواند به درک متقابل از دوستی در روابط بینالملل بینجامد؟
با وجود برداشتهای مختلف، دو مفهوم دوستی و دشمنی در عمده فرهنگها وجود دارد. همانطور که برداشتهای مختلف از مفاهیم و سنتها و مسائل با وجود هویتهای متفاوت یافتنی است. درک متقابل از دوستی در روابط بینالملل نیز امکانپذیر است. غایت مشترک میتواند زمینهساز آن باشد. دستکم این مهم میتواند بهصورت حداقلی با تعیین چهارچوب و مرزهای تعریف آن ملموستر باشد.
- بسیاری از مفاهیمی که در نظریههای بینالملل به کار میرود از جمله عقلانیت، دوستی، رفتار، هویت، خشم، دوستی به فرد یا افراد منتسب است و یا ولکاک معتقد است سرمایه اجتماعی اطلاعات، اعتماد و هنجارهای متقابلی است که در شبکه اجتماعی فرد وجود دارد چگونه میتوان این اصطلاحات را به دولتها در روابط بینالملل تعمیم داد؟
بله، ولی مهم تطبیق ویژگی این مفاهیم در چهارچوب نظریاتی است که از آنها برای فهم مسائل استفاده میکنیم. مسأله دوم این است که توجه داشته باشیم روابط بینالملل، فقط منوط به دولتها نیست و تفسیر موسعتری از این روابط و این رشته باید داشته باشیم.
- گفته میشود در نظام بینالملل هیچ دوستی و دشمنی پایداری وجود ندارد، ولی به نظر میرسد که دشمنی و رقابت پایدارتر بودهاند، دلیل این مشکل را چگونه تفسیر میکنید؟
هیچگاه نمیتوان مطلق صحبت کرد. ادله برای اثبات نسبی پایداری دوستی وجود دارد، طبیعی است برای رقابت و دشمنی نیز داریم. توجه داشته باشیم که رقابت لزوماً به معنای دشمنی نیست. بررسی و موضعگیری در این موضوع همبسته به بستر سیاسی، عرصه خاص و همچنین نظریهای دارد که به آن پایبند هستیم. از دیدگاه واقعگرایان، منافع است که تعیینکننده همگی آنان است. بهطور کلی، مرز دوستی و دشمنی نسبتاً مشخص است. ولیکن نکته آن است که دشمنی خود را بیشتر نشان میدهد. دشمنی چون گاه به جنگ تبدیل میشود، زودتر توجه را در عرصه جهانی جلب میکند. دوستی معمولاً با صلح همراه است و صلح را مرتب گزارش نمیکنند.
- قدرت نرم یکی از اصطلاحات در نظریههای روابط بینالملل است. این نوع از قدرت چگونه ایجاد میشود و روابط دوستانه بین کشورها تا چه اندازه در دستیابی مؤثر است؟
«قدرت نرم» عمدتاً ناشی از مقاله سال ۱۹۹۰ آقای جوزف نای، استاد روابط بینالملل، است که با همین موضوع و کتاب بعدی در مورد «آینده قدرت» مفهوم «قدرت هوشمند» مطرح شده و در کشور ما هم بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد، قرائت متفاوتی از مفهوم «قدرت» ارائه میدهد که فقط بسته به قوای نظامی و اقتصادی (قدرت سخت) نیست، بلکه متأثر از مؤلفههای فرهنگی و اجتماعی، ارزشی و هنجاری است و بهنوعی، عوامل فرهنگی قدرت را مطرح میکند. حالا البته توجه داشته باشیم که این مفهوم عمدتاً در پیشبرد و حفظ نظم جهانی متعاقب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مورد استفاده قرار گرفت که تبعات سیاسی خود را هم دارد. این نوع از قدرت و مصادیق آن میتواند به روابط دوستانه منجر شود، ولی میتواند به روابط خصمانه هم بیانجامد. بهطور کلی، مؤلفههای فرهنگی و سابقه تاریخی میان کشورها در این موضوع مهم هستند.
- با وجود تأکید دین اسلام بر دوستی و همزیستی مسالمتآمیز چرا در منطقه خاورمیانه با وجود عوامل همگرا روابط مبتنی بر دوستی و اعتماد کمتر ایجاد میشود؟
با ذکر این نکته که منطقه خاورمیانه، حوزه جغرافیایی و سیاسی پیچیدهای است، باید گفت که تحلیل آن مستلزم بررسی همهجانبه است. ما از روابط میان ملتها سخن میگوئیم یا دولتها؟ عوامل همگرایی و امثالهم تکبعدی نیستند و فقط نمیتوان به اشتراکات و افتراقات دینی و مذهبی توجه داشت: سابقه تاریخی، منافع، مداخلات خارجی در این مهم دخیل هستند.
- سازمان همکاری اسلامی بهعنوان یکی از بزرگترین سازمانهای بینالمللی چگونه میتواند در برقراری روابط مسالمتآمیز و مبنی بر اعتماد مؤثر باشد؟
سازمان همکاری اسلامی یکی از سازمانهای فرامنطقهای با عضویت ۵۷ دولت با جمعیت مسلمان یا بخشی مسلمان است. در چهارچوب نظریات شکلگیری سازمانهای منطقهای و بینالمللی، عنصر هویتی، اسلام به پیدایش آن منجر شده تا به همگرایی و ترتیبات خاصی بینجامد؛ مانند همه سازمانهای منطقهای، در حوزههایی نسبی موفق بوده و در حوزههایی هم نبوده است. در بررسی عملکرد سازمانها، ما باید به ورودیها، خروجیها و محیط سیاسی پیرامون آنها توجه داشته باشیم پیچیدگیهای محیط سیاسی پیرامون سازمان همکاریهای اسلامی، عدم کارآمدی و استقلال دبیرخانه، افزایش افتراقات و موضوعات مورد تعارض و نهادهای موازی و دور شدن از هدف اصلی آن، مواجهه با اشغال فلسطین و رهایی قدس، از موانع موفقیت این سازمان بهحساب میآیند. ما شاهد آن هستیم که موضوعات مربوط به مسلمانان در خارج از این سازمان حل و رفع میشوند.
- فراتر از سازمانهای منطقهای، سازمانهای بینالمللی و جهانی با محوریت سازمان ملل متحد چه نقشی در کاهش معضلات و ایجاد دوستی و اعتماد در سطح بینالملل میتوانند داشته باشند؟
یکی از مقاصد چهارگانه منشور ملل متحد، بند ۲، ماده ۱ آن، «توسعه روابط دوستانه در بین ملل بر مبنای احترام به اصل تساوی حقوق و خودمختاری ملل و انجام سایر اقدامات مقتضی برای تحکیم صلح جهانی» است که در بند بعدی به همکاری بینالمللی بهعنوان زمینهسازان توجه میکند. همکاری بینالمللی در فصول دیگر منشور در مواد مختلف تبیین شده است. از منظر تاریخی، میثاق جامعه ملل هم به روابط دوستانه بین ملل در ماده ۱۲ اشاره داشت. ازاینرو، اعضای ملل متحد با علم به این هدف و تبعات آن به عضویت سازمان درآمدهاند. اسنادی همچون اعلامیه اصول حقوق بینالملل، روابط دوستانه و همکاری میان دولتها، مصوب مجمع عمومی ملل متحد در سال ۱۹۷۰ و اسناد دیگر این موضوع را تشریح کردهاند. سازمان ملل متحد با فراهم آوردن زمینه تبادل نظر و اشتراک و مذاکره، در موضوعات مهم و البته نه در همه موضوعات، در کاهش معضلات، افزایش اعتمادسازی از طریق همکاریهای بینالمللی قدم برداشته است. ارزیابی دقیق از عملکرد آن نیازمند درک واقعی از چالشها، بحران اعتماد نسبت به خود سازمان ملل متحد و بررسی تبعات نبودن این سازمان در عرصه بینالمللی و انتظارات واقعی از آن است. مواردی همچون یکجانبهگرایی ایالاتمتحده در موضوعات مختلف، برخوردهای گزینشی و انفعال در شرایط بحرانها، مشروعیت ملل متحد را دچار خدشه کرده است. با وجود همه این مشکلات ملل متحد، این نهاد تجربه منحصربهفرد همکاری بشری است. هنوز محل مراجعه برای بیان تقاضا برای رفع تهدیدات علیه صلح و حلوفصل اختلافات و در حقیقت ابزار کشورها برای پیگیری علایق خود قلمداد میشود. بهرهمندی از عرصهای که برای تعاملات کشورها نمایندگانشان از طرف ارکان سازمان وجود دارد، میتواند به آنها در داشتن روابط مسالمتآمیز کمک کند.
- به نظر میرسد برخی از سازمانهای بینالمللی از جمله یونسکو به دلیل سابقه انجام فعالیتهای فرهنگی، علمی و آموزشی در تمام دنیا نسبت به سازمانهای دیگر در ایجاد دوستی نسبتاً پایدار اهمیت بیشتری دارد؟ چقدر با این گزاره موافق هستید؟
فلسفه وجودی یونسکو، زدودن جنگ از ذهن بشر، دوری از جنگ و فراهمکردن صلح از طریق همکاریهای فرهنگی، علمی و آموزشی بوده است. البته در زدودن فکر جنگ موفقیت نسبی داشته است. جنگهای بزرگ عالمگیر از زمان تأسیس آن نداشتیم، ولیکن جنگهای منطقهای در برخی نقاط و درگیریهای داخلی بسیار بودهاند. این سازمان فعالیتهای گستردهای در زمینههای ذکرشده داشته است که قابل تأملاند، اما انتقاداتی هم به آن هست. تأسیس سازمانهایی مانند یونسکو مورد تقلید دیگر سازمانهای منطقهای ازجمله سازمان همکاری اسلامی در تشکیل اسیسکو و به نوعی در اکو برای انجام امور فرهنگی قرار گرفته است. شناسایی میراثهای مشترک بشری، ملموس و ناملموس برای فراهمکردن زمینه فرهنگی مهم است. هرچند که برخی از شناساییها خود مورد اختلاف قرارگرفتهاند.
مسئله مهم در همه این فعالیتها، درونیکردن ارزشها و هنجارهایی است که توسط آنان تبشیر و تبلیغ میشود. درونیکردن نیز نیازمند یک سلسله عوامل، فردی و ساختاری است.
در دوستی و اعتماد که موضوع بحث این مصاحبه است، نیز چنین است. دوستی در روابط بینالملل احساسات دوستی فردی نیست. دوستی در روابط بینالملل باید زمینه مناسبتری برای خدمت به مردم کشور و بشریت و رهایی آنان از جنگ و بلیههای دیگر مانند همین همهگیری بیماری کنونی فراهم کند. دوستی باید نتایج داشته باشد. بحرانها محک خوبی برای چگونگی درونیسازی ارزشهای دوستی ها هستند. سیاستهای دولتها در این دوران خود میتواند از منظر جایگاه دوستی در روابط بینالملل مورد ارزیابی قرار گیرد. قبلاً هم عرض کردم، تعریف مشخصی نداریم، ولیکن سیاستهای کشورهای دوست بهطور مثال در اروپا را در این دوران میتوان ارزیابی کرد که احتمالاً به دریافت یک شاخص در این زمینه به ما کمک مینماید. سیاستهای ناسیونالیستی و پوپولیستی برخی از دولتها، حتی نسبت به کشورهای بهزعم خود، دوست، قابل تأمل و تحلیل هستند.
نظر شما :