نقدنوشت دکتر معینی علمداری | بررسی و نقد کتاب «روششناسی فهم کنش اجتماعی انسان» | برای آشنایی با «روششناسی علم سیاست» این کتاب را بخوانید
دکتر جهانگیر معینی علمداری در این نقدنوشت آورده است:
«انتشار آثاری با مضمون کتاب درسی (Text Book) در سالهای اخیر یکی از تحولات مربوط به نشر کتابهای دانشگاهی در کشورمان بوده است. این پدیده تقریباً در همه رشتههای علوم طبیعی رواج دارد. کتاب درسی به تعریف توماس کوهن عبارت است از «هیأتی مشتمل بر یک رشته نظریههای مقبول که تصویری از روشهای مشروع پژوهشی در یک رشته ارائه میدهد». یکی از ویژگیهای مهم کتاب درسی، تلاش آن برای بازنمایی مسائل عمده آموزشی است تا پژوهشگران و دانشجویان بتوانند از این طریق، مسائل عمده مطرح در نظریههای گوناگون را دنبال کنند. در واقع، محتوای اصلی یک کتاب درسی را همانا انباشتی از نظریههای رایج و قاعدتاً متعارض تشکیل میدهد. در نتیجه، مؤلفان این قبیل آثار، خط فکری خاصی را دنبال نمیکنند بلکه درصددند الگوها یا پارادایمهای فکری مسلط را معرفی کنند.
در کشور ما، کتابهای درسی میتوانند تا اندازهای محدودیت ناشی از عدم دسترسی مستقیم خوانندگان به متون اصلی را جبران و آنها را با آخرین دستاوردهای فکری در سپهر دانش، به صورتی نظاممند و طبقهبندی شده، آشنا کنند. با وجود این، در رشته علوم سیاسی، شمار کتابهای درسی قابل اتکا انگشتشمار هستند و انتشار اثر جدیدی در این زمینه میتواند برای دانشجویان این رشته راهگشا باشد.
کتاب اخیر دکتر قاسم افتخاری با عنوان «روششناسی فهم کنش اجتماعی انسان با نگاهی به روشهای روابط بینالملل» در حوزه علوم روابط بینالملل، یکی از جامعترین منابع موجود در حوزه روششناسی سیاست است. تاکنون اغلب آثار انتشاریافته به زبان فارسی در زمینه روش تحقیق به طرح مباحث فنی یا میدانی محدود بودهاند و کمتر به مباحث فلسفی-روششناختی نظریات موجود روی آوردهاند. بر خلاف آن، کتاب دکتر افتخاری آگاهانه از سطح یک اثر متعارف در حوزه «روش تحقیق» فراتر رفته و با ارائه تلفیقی از مباحث فلسفی، فلسفه علوم اجتماعی و رهیافتهای روابط بینالملل، درکی عمیقتر از مبانی روابط بینالملل ارائه میدهد.
یکی از مسائل و مشکلات موجود در کلاسهای درس روش تحقیق خصوصاً در دوره تحصیلات تکمیلی، کمتوجهی به مبانی هستیشناسانه و شناختشناسانه نظریه و روش است و انتشار این اثر میتواند گامی در جهت بهبود این وضعیت باشد.
کتاب «روششناسی فهم کنش اجتماعی انسان» به شکلی کاملاً منظم و قاعدهمند گرایشهای مختلف را در فصول کتاب طبقهبندی کرده است و این به درک مطالب توسط خواننده کمک میکند. نویسنده در ابتدا تمایزی بین دو عرصه «روش پژوهش» (تولید دانش) و «روش آموزش» (توزیع دانش) قائل شده و تأکید کرده که مطالب کتاب به «روش آموزش» و برشمردن آموزههای عملی اختصاص دارد. طبق تفکیک مؤلف، «روش پژوهش» هدف بهتر و دقیقتر کردن داشتههای موجود و ارائه راهکارهایی برای پیشبرد دانش و تولید دانش جدید را دنبال میکند، درحالی که «روش آموزش» عمدتاً در جهت آشناسازی خوانندگان با روند تحول رهیافتها و آموزههای موجود و نه بهبود آنها حرکت میکند.
از سوی دیگر، از آنجا که سامانمندی دانشهای بهسامان در «روشمندی» آنها ریشه دارد، «روش آموزش» میتواند با واکاوی در این روشمندی و ترسیم خطوط اصلی آنها درک ما را از این رهیافتها و آموزهها ژرفتر کند یا دستکم ابعاد گوناگون آنها را برای ما روشن سازد. البته با توجه به گستردگی تعداد این آموزهها و رهیافتها و ضرورت پوشش دادن به آنها، طبعاً معرفیشان خواه ناخواه شکل اجمالی پیدا میکند. مزیت این ایجاز و اجمال، آن است که سریعاً به سراغ هسته اصلی بحث میرود و کمتر به ورطه حاشیهپردازی و مباحث فرعی میافتد و در نتیجه میتواند در حداقل فضا، مطالب مهم و کلیدی را در اختیار خواننده قرار دهد.
ویژگی کتاب درسی مورد بحث ما که آن را از سایر تألیفات مشابه متمایز میکند، فصلبندی آن از یک زاویه خاص - یعنی از زاویه کنشگری انسان - است. در اینجا، اگرچه «عمومی بودن» مباحث در کل رعایت شده و ما شاهد ارائه یک رشته مباحث کلی در حوزه شناختشناسی، هستیشناسی و روششناسی هستیم، ولی در کنار آن، همه این موضوعها در نسبت با کنشهای بشری مورد توجه قرار گرفته است. این عمل، تا حدودی اثر حاضر را از چنگال پراکندهگوییهایی که خاص چنین آثاری است، رها میکند. عناوین فصلبندی کتاب این نکته را تأیید میکند. برای مثال، عنوان بخش مربوط به آموزههای تجربهگرا چنین است: «آموزههای تجربهگرا در جستوجوی فهم همکنشی کنشگران روابط بینالملل» (ص ۸۱) یا بهره هفتم کتاب چنین عنوانی دارد: «خودنمایی دگرباره آرمانگرایی» (ریشه کنش در دل خواستههای فراسوی واقعیتهاست) (ص ۲۴۳). همینطور، واقعگرایی علمی در چارچوب «کنش انسان در بدهبستان میان عین و ذهن ریشه دارد» مطرح شده است (ص ۴۱۳).
به گفته مؤلف، مبنا قرار دادن روش فهم و شناخت کنش انسان، ما را در نهایت به این نتیجه میرساند که «همه روندهای نهادهای اجتماعی در نتیجه همکنشی خود انسانهاست.» وی ضمن پذیرش این پیشفرض، دیدگاه خود درباره روششناسی روابط بینالملل را مطرح میکند که طبق آن، ۱- همه رویدادهای اجتماعی پیامد همکنش خود انسانهاست؛ ۲- رویدادهای بینالمللی نیز پیامد همکنش کنشگران بینالمللی است؛ ۳- درک رویدادهای بینالمللی در گرو درک چرایی کنش کنشگران بینالمللی است؛ ۴- کنش کنشگران بینالمللی در انگیزه آنان برای دست زدن به کنش ویژه در شرایط ویژه ریشه دارد؛ ۵- انگیزه خود پیامد معنایی است که کنشگر روابط بینالملل به کنش خود نسبت میدهد، یعنی آن را برای خود توجیه میکند؛ ۶- درک چگونگی رویدادهای بینالمللی در گرو معنایی است که کنشگر بینالمللی به کنش خود نسبت میدهد (ص ۷۹).
نویسنده «کنش انسانی» را مؤلفه مشترک کل رویدادهای بینالمللی قرار داده است، اما از آن جا که اثر حاضر حالت کتاب درسی دارد، وی ترجیح میدهد که به جای اتخاذ یک موضع مشخص، رویکردهای متعارف در این زمینه را مورد توجه قرار دهد. در این میان، او بین دو جریان اصلی متعارض تفاوت قائل میشود: تفسیرگرایان و تجربهگرایان. گروه نخست بر آن است که بهترین راه درک معمای کنش و کنشگر، بررسی دیدگاه کنشگر است. در این حالت، پژوهشگر به جای شناخت انگیزه کنشگر (که به قول ماکس وبر امری علّی محسوب میشود)، باید در مورد فهم معنا و توجیه کنش وی برآید. این گروه خود را پیرو آموزههای تفسیری در روابط بینالملل مینامند. تفسیرگرایان قوی حتی ادعا میکنند که پژوهشگر برای فهم معنا باید بتواند خویشتن را در جایگاه کنشگر قرار دهد. گروه دوم میکوشد از طریق مشاهده رفتار یا کنش کنشگران، به معنای آن کنش راه پیدا کند. این گروه بر لزوم شناخت انگیزههای کنشگران از روی واقعیت محیط پیرامونشان تاکید دارد و از آموزههای تجربهگرایانه در رشته روابط بینالملل پیروی میکند. دکتر افتخاری دو نقطه عزیمت متفاوت کنشمحور را در نظر میگیرد و براساس دو مناظره روابط بینالملل؛ یعنی «مناظره واقعگرایان و آرمانگرایان در حوزه هستیشناسی» (مناظره نخست) و «مناظره سنتگرایان و علمگرایان روابط بینالملل در حوزه شناختشناسی» (مناظره دوم) (ص ۳۳۱) آموزههای کاربردپذیر را برای تحلیل روابط بینالملل مورد ملاحظه قرار میدهد. البته کتاب به بررسی آموزههای قدیمیتر بسنده نمیکند؛ بلکه در کنار آن، آموزههای جدید مانند پستمدرنیسم، فمینیسم و سازهانگاری را نیز مورد توجه قرار میدهد.
یکی دیگر از جنبههای نوآورانه آن اختصاص یکی از گفتارهای پایانی کتاب به سنجش میزان نفوذ این آموزهها در مطالعات روابط بینالملل است. در این میان، آثار منتشره در رشته روابط بینالملل در سطح جهان، در بازه زمانی ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۶ میلادی ملاک قرار گرفته و در قالب پنج نمودار به خوانندگان عرضه شده است. هدف از ارائه این نمودارها تعیین میزان وزنه و نقش نسبی پارادایمهای موجود در ادبیات رشته روابط بینالملل است. مطابق این نمودارها، نفوذ پارادایمهای واقعگرایی، لیبرالیسم و مارکسیسم در طول این بازه زمانی دچار کاهش نسبی شده است. پارادایم سازهانگاری که در دهه ۱۹۹۰ مورد اقبال دانشوران روابط بینالملل قرار گرفته بود، در سال ۲۰۰۶ میلادی دچار افت محسوس بوده است. در مقابل، پارادایم فمینیستی در روابط بینالملل در طول این دوره زمانی مورد اقبال روزافزون مؤلفان حوزه روابط بینالملل بوده است. این آمار همچنین نشان میدهد که در حال حاضر هیچ پارادایم مسلطی در سطح مطالعات روابط بینالملل وجود ندارد و پارادایمهای رقیب، در کنار یکدیگر به زیست خود ادامه میدهند. حتی میتوان گفت که «پراکندگی» آنها بیشتر نیز شده است زیرا هژمونی دو پارادایم واقعگرایی و لیبرالیسم در روابط بینالملل با یک نظام چندپارادایمی جایگزین شده است.
امتیاز دیگر کتاب «روششناسی فهم کنش اجتماعی انسان»، متن روان و سلیس آن، و تأکید بر استفاده از واژگان فارسی به جای واژگان عربی یا لاتین است. برای نمونه میتوان به استفاده از واژه «کاهشگرا» به جای واژه مرسوم «تقلیلگرا» یا عبارت «باشگاه وین» به جای واژه «حلقه وین» اشاره کرد. البته برخی از این واژگان تا کنون کمتر در متون علمی مشاهده شدهاند و در برخی موارد انگشتشمار ممکن است باعث اشتباه خوانندگان شوند. برای نمونه، نویسنده واژه «کارکردگرایی» را که معادل جاافتادهای برای فونکسیونالیسم است، به عنوان معادل «پراگماتیسم» به کار برده است.
دکتر قاسم افتخاری، دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی و متخصص روششناسی رشته روابط بینالملل، سالهای متمادی است که در جهت تربیت دانشجویان کوشیدهاند و تا امروز به این تلاش ادامه دادهاند. وی همواره مبارزی خستگیناپذیر در دفاع از پژوهش بیطرف و منصفانه بوده و همواره بر این نکته تأکید کرده که تسلط بر ابزار تحقیق به تنهایی کفایت نمیکند، بلکه در کنار آن، باید اخلاق پژوهشی، تعهد به شیوه علمی و پرهیز از جانبداریهای مسلکی را نیز پاس داشت. اثر تازه ایشان در زمینه «روش آموزش» نیز مصداقی از منش همیشگی ایشان است. جای خرسندی خواهد بود اگر شاهد انتشار اثر دیگری از ایشان این بار در زمینه «روش پژوهش» (در حوزه تولید دانش) باشیم.»
نظر شما :